کد مطلب:313338 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:354

جود و سخاوت امیرالمؤمنین
ابن شهر آشوب، در كتاب مناقب (ج 1، ص 298) به نقل از ابوالسعادات آورده است كه: حضرت با یك تن از مشركان در حال مبارزه بود، ناگاه وی گفت: هبنی سیفك (شمشیرت را به من ببخش!). حضرت شمشیر خود را به او داد!

مشرك گفت: یا بن ابی طالب، فی مثل هذا الوقت تدفع الی سیفك؟! فقال: یا هذا، انك مددت ید المسألة الی و لیس من الكرم أن یرد السائل!

بت پرست خود را بر زمین افكنده و گفت: اگر مكتب خدا پرستی این است و جوانمردی در دین این است، مرا این درس بیاموز و از تاریكی كفر نجات بخش [1] .

سید مصطفی آرنگ، از شعرای معاصر، حكایت فوق را به نظم درآورده كه ذیلا می خوانیم:



آن شنیدی كه هیچ مرد كریم

تیغ بخشد به دشمن اندر جنگ؟!



بشنو از داستان این بخشش

تا زداید ترا از خاطر زنگ





[ صفحه 39]





خصم مولا علی، چو در میدان

عرصه از هر طرف بر او شد تنگ



دید خود را چو ناتوان و زبون

همچو گنجشك، باز را در چنگ



خواهش تیغ جانستانش كرد

تا ز چنگش رهد بدین نیرنگ



بحر جود و كرم به جوش آمد

داد تیغش علی بدون درنگ



شد دهان همه به حیرت باز

چو بدیدند از او چنین آهنگ



گفت مولا به جمع لشگریان

دید چون جمله واله و دلتنگ



نكنم حاجتش روا، چه كنم؟

رد سائل بود علی را ننگ!



با چنین بخشش و جوانمردی

كی خورد تیر آشنا بر سنگ



دست حاجت به پیش مولا بر

تا شود كام دل روا (آرنگ)



چون نبخشد به دوست؟! می بخشد

تیغ بر خصم خود علی در جنگ




[1] نقل از: سرمايه ي سخن، نشريه ي شماره ي 7 اداره ي كل اوقاف، مرداد 1339، صفحه ي 290.